بـازهم شب شد و ریـزش ذوقم دو چنــدان
شعرشب های من ونـاگفتنی های فراوان
بـازهم درخلوت دل ، مانـده ام تنـهای تنـها
همچون مرغی در قفس ،دلتنگ و تنـها
بـازهم مثل همیشه درسکوتی سرد و خاموش
در هـوای گـرم اینـجــا ، هی مـیـزنــم جـوش
بـاز هم خط خطی هـای شبـانـه ام
قصـه هـای نـاتـمام عـارفـانــه ام
بـاز هم مبهوتم ازحس درون
اشک جاری میشود بی چند و چون
بازهم در سادگی های دلم جا کرده ام
درخیالم ،مثل یک پرنده فکر پرواز کرده ام
بـازهم شب شد و ریـزش ذوقم دو چنــدان
شعرشب های من ونـاگفتنی های فراوان
(( توسط مادر))
درباره این سایت